بانی خرگوشه

بانی بازیگوش ترین خرگوشی بود که شکارچی تا حالا دیده بود. ساعت ها بود که در حال تعقیب کردنش بود تا بتونه شکارش کنه ولی مرتب از دست شکارچی فرار میکرد. بالاخره تصمیم گرفت هر جور شده تمام انرژی خودشو جمع کنه و اونو شکار کنه. یه روز صبح زود که هوا هنوز نیمه روشن بود و نور خورشید هنوز آسمون رو روشن نکرده بود، به سمت بوته های بلندی رفت که بانی عادت داشت اونجا بخوابه. بانی خیلی گوش های تیزی داشت و سریع متوجه حضور شکارچی شد. تا چشم هاش رو باز کرد که فرار کنه، شکارچی یه تور بلند رو انداخت روی بدنش. بانی نمیتونست فرار کنه و دائم در حال دست و پا زدن بود. وقتی شکارچی در حال تماشای دست و پا زدن بانی داخل تور بود، احساس کرد روشنایی بزرگی داره اطرافش رو روشن میکنه. بانی آروم شده بود و داخل تور بی حرکت پشت سر شکارچی رو نگاه میکرد. نور به شکارچی نزدیک نمیشد، در واقع باسرعت به بانی نزدیک میشد. وقتی نور اطراف شکارچی رو کامل روشن کرد، شکارچی احساس کرد دیگه نمیتونه جایی رو ببینه و با یک حرکت تند و سریع روی زمین افتاد.

چند ساعت بیهوش بود و وقتی متوجه اطرافش شد، فهمید بانی اونجا نیست و زیر تور خالیه. همیشه در مورد اریگا و اتفاقات عجیب و غریبش کلی خبر و افسانه شنیده بود ولی هرگز باور نداشت که شاید روزی این اتفاقات عجیب و غریب برای خودش بیفته…

بانی ( خرگوش )
بانی ( خرگوش )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!

منوی اصلی